تاریخ انتشار: ۱۲:۲۲ - ۲۶ آذر ۱۳۹۸

کارگردان «قصری با دیوار‌های قرمز» از روند ساخت پرتره داود روستایی می‌گوید/ خوشحال بود و پر از افسوس

داود روستایی، بیش از ٧٠ فیلم مستند و داستانی در ‏دوره قبل و بعد از انقلاب دارد که هیچ‌کدام مجوز اکران نگرفته‌اند، مثل فیلم سینمایی آپارتمان‌نشین‌ها یا غبارنشین‌ها که با یک ‏دلیل پیش پا افتاده از چرخه دریافت مجوز و اکران بازماند
داو روستایی
رویداد۲۴ پیرمرد سفید موی، پا روی پا انداخته و ته مبل راحتی در مقابل دوربینی نشسته که سال‌ها آدم‌ها، کوچه‌ها و خانه‌ها را ‏از پشت آن پیدا کرده است. فیلمسازان هم داود روستایی را نمی‌شناسند، چه فیلمسازان قدیمی که قبل از انقلاب کار کرده‌اند و چه ‏آن‌هایی که بعد از انقلاب کار کرده‌اند.
 
عباس رزیجی، کارگردان فیلم مستند «قصری با دیوار‌های قرمز» هم که حالا فیلم او را ‏ساخته، همچنان حسرت مهجور ماندن این چهره ناشناخته سینمایی را دارد.
 
داود روستایی، بیش از ٧٠ فیلم مستند و داستانی در ‏دوره قبل و بعد از انقلاب دارد که هیچ‌کدام مجوز اکران نگرفته‌اند، مثل فیلم سینمایی آپارتمان‌نشین‌ها یا غبارنشین‌ها که با یک ‏دلیل پیش پا افتاده از چرخه دریافت مجوز و اکران بازماند. او این فیلم را در نقد فرهنگ آپارتمان‌نشینی ساخته بود، اما همان زمان ‏به دلیل مغایرت با سیاست‌های دولت پهلوی برای ترویج آپارتمان‌نشینی توقیف شد و هیچ وقت فرصت دیده شدن پیدا نکرد.
 
داود ‏روستایی، تنها فیلم مستند به جا مانده از محله «شهرنو» تهران را ساخته است که این فیلم هم جز یک‌سال بعد از انقلاب و در ‏دانشگاه‌های ایران، دیده نشد. با وجود همه این‌ها خیلی بی‌خیال، جلوی دوربین عباس رزیجی حرف می‌زند، پشت سر هم فیلم‌های ‏توقیف شده‌اش را نام می‌برد، گاه نیشخندی می‌زند و گاهی هم بی‌تفاوت نگاه از دوربین می‌گیرد و سر بر می‌گرداند. سه‌سال پیش ‏عباس رزیجی، کارگردان فیلم «دم سرد» به دعوت عزت الله رمضانی‌فر به خانه‌اش رفت تا به تماشای تنها فیلم آپارتمان‌نشین‌ها ‏بنشیند. شخصیت داود روستایی به قدری برای او جذاب بود که تصمیم گرفت، پرتره‌اش را بسازد. فیلم ساخته شد و داود روستایی ‏در خانه‌اش نسخه‌ای از آن را دید، اما هیچ وقت فرصت نیافت در زمان اکران به سالن چارسو برود. بیماری که از یک‌سال قبل به ‏جانش افتاده بود، سرانجام در آخرین روز مهر ماه امسال کار خود را کرد و برای همیشه کارگردان گمنام سینمای مستند ایران را با ‏خود برد.
 
داود روستایی در زمان دانشجویی، فیلم بابابزرگ را به‌عنوان پایان‌نامه دانشجویی ساخت که خسرو سینایی استاد ‏راهنمای او بود. روستایی و سهراب شهید ثالث به صورت مشترک برای فیلم «آنسوی هیاهو» دستیار خسرو سینایی بودند؛ فیلمی ‏که درباره نوجوانان ناشنوا و روش‌های آموزش به آنان در مدرسه باغچه‌بان است.
 
مستند آیت‌الله خلخالی، ابیانه، مجموعه مستند‌های ‏روستایی از سراسر ایران در ٢٦ قسمت، مستند ما مرد جنگیم، ایران ما، خاویار، فیلم کوتاه بابابزرگ، زیارت و یک فیلم جنگی ‏نیمه تمام ازجمله آثار این هنرمند است که در فیلم قصری با دیوار‌های قرمز هم بخش‌هایی از آن‌ها به نمایش گذاشته شده است. او ‏از نخستین فیلمسازانی بود که آثارش در جشنواره برلین و لوکارنو به نمایش در آمد. عباس رزیجی، کارگردان این اثر که تجربه ‏ساخت یک فیلم سینمایی با عنوان «دم سرد» و دو فیلم داستانی «فراموشی» و «این‌زن‌ها» را در کارنامه خود دارد به «شهروند» ‏می‌گوید که به احترام داود روستایی، نام فیلم او را برای فیلم ٥٤ دقیقه‌ای خود انتخاب کرده است. ‏

فکر می‌کنم خیلی ناراحت‌کننده است که آدم فیلمی بسازد، اما در زمان اکران، شخصیت اصلی فیلم در دنیا نباشد تا فیلم را بر پرده اکران ببیند؛ به ‏ویژه اینکه آن فرد داود روستایی باشد با آن همه پیشینه، اما قدر ندیده. موضوع وقتی دردناک‌تر است که بدانی تنها یک ماه قبل ‏از اکران فیلم از دنیا رفته است. ‏

مرگ روستایی برای من خیلی دردناک بود، اما خیلی خوشحالم که بالاخره توانستم فیلم و افکارش را نشان دهم و این آدم را به ‏تاریخ سینما برگردانم. این برای من خیلی خوشایند است، حیف بود آدم با این قد و قواره، وزن و بزرگی در تاریخ سینمای ایران ‏گم بماند. ‏

عجیب است که خیلی از فیلمسازان و منتقدان هم او را نمی‌شناسند. ‏

بله، همه فیلمسازان بعد از انقلاب ایشان را نمی‌شناسند. قدیمی‌ها و کسانی هم که متعلق به دوره قبل از انقلاب هستند و او را ‏می‌شناسند هم درباره او حرف نمی‌زنند. ‏

چرا؟

من نگویم بهتر است. به‌هرحال باید ریشه‌یابی شود تا بدانیم چرا دوست ندارند از او حرف بزنند. وحید موساییان یادداشتی درباره ‏این فیلم و شخصیت اصلی فیلم نوشته و از این موضوع با عنوان نخبه‌کشی یاد کرده است. شاید هم نخبه‌کشی باشد. ‏

آقای روستایی پیش از مرگ، فیلم را به‌طور کامل دید؟ ‏

بله، داود روستایی کل فیلم را دید و واکنش‌های او به فیلم هم موجود است که در پلان آخر بخشی از آن آورده ‏شده است. ‏

فیلم را دوست داشت؟

بله، البته جمله شاخصی نگفت، اما دو حال متضاد در برابر فیلم داشت؛ یک حال خوب از اینکه سرانجام پرتره‌اش ساخته شد و ‏افکار، ایده‌ها و هنرش نشان داده می‌شود. یک حال افسوس‌طور هم داشت که در پلان آخر هم آن را نشان داده‌ایم. افسوس هم دارد ‏به هر حال وقتی یک اتفاق در حیطه کاری آدم در جوانی نیفتد، در پیری نمی‌دانم چه مزه‌ای دارد؟ حس می‌کنم اگر پیر شوم دیگر ‏هیچ چیزی برایم ارزش ندارد. الان در سی‌وچهارسالگی دارم به این وضع می‌رسم که دیگر برایم ارزش ندارد در هشتادسالگی که ‏دیگر این حس خیلی قوی‌تر است. ‏

دقیقا در فیلم هم واقعا این حس دوگانه کاملا مشهود بود، انگار هیچ چیز برایش مهم نبود. ‏

اگر در این سن به آدم اسکار هم بدهند برایش اهمیتی ندارد. ای‌کاش یاد بگیریم که در جوانی مهم است که به داد هم برسیم، در ‏پیری که دردی را دوا نمی‌کند. مسئولان و هنرمندان باید این را بفهمند. همین جا باید از آقای حمیدی مقدم، دبیر جشنواره سینما ‏حقیقت تشکر کنم که جرأت کرد این فیلم را نمایش دهد. همان‌طور که من جرأت کردم آن را بسازم. البته این فیلم به شدت فیلم نجیبی ‏است و دلیلی برای نمایش داده نشدن آن نداریم، اما معمولا بسیاری از مدیران ترسو هستند. شانس آوردم که در این دوره ‏جشنواره با یک مدیر نترس که دل شیر دارد، مواجه شدم. ‏

دقیقا. همین چند روز قبل یکی از روزنامه‌ها در گزارشی به این موضوع اشاره کرده بود که فیلم خاطرات یک پورن‌استار ‏برای جشنواره قبول نشده، اما مثلا این فیلم قبول شده است. ‏

فیلم ما یک فیلم اخلاقی و منتقد است، درباره اخلاق صحبت و شهرنو را نقد می‌کند. البته ما درباره هر چیزی می‌توانیم ‏فیلم بسازیم. ‏

به هر حال هر قصه‌ای نقطه شروعی دارد؛ یک نفر با دغدغه‌ای شخصی سراغ سوژه می‌رود و شاید نفر بعدی دغدغه‌اش مادی یا ‏حتی رسیدن به شهرت و جایزه باشد. شروع قصری با دیوار‌های قرمز با محوریت داود روستایی کجا بود و چطور با این سوژه ‏آشنا شدید؟

شانس. من مستندساز نیستم، داستان‌ساز هستم. در هنگام مواجهه، به قدری شخصیت او جذاب بود که مرا به سمت ساخت مستند ‏پرتره از او سوق داد. معمولا از اینکه مستند پرتره خوبی ساخته نمی‌شود دل خوشی ندارم، بر همین اساس خواستم در این راه ‏تلاش کنم تا یک پرتره خوب بسازم. نحوه آشنایی من با داود روستایی به سه‌سال پیش بر می‌گردد، وقتی که عزت الله رمضانی‌فر ‏من را برای تماشای فیلم توقیف شده‌ای که در آن بازی کرده بود، دعوت کرد. به خانه داود روستایی رفتیم، فیلم را که دیدم شگفت زده شدم. همان‌جا با داود روستایی آشنا شدم و ارتباط زیادی با او برقرار کردم، چون شخصیت بسیار سمپاتی داشت. خواهش کردم ‏ پرتره‌اش را بسازم و بالاخره او هم قبول کرد، البته خب خیلی‌ها قبل از من به او گفته بودند، اما قبول نکرده بود. البته نخستین باری ‏که درخواست کردم، گفت باید فکر کنم. مخالفت نکرد، اما موافقت هم نکرد. برای اینکه موافقت او را جلب کنم برای تماشای فیلمم ‏‏ (دم سرد) به دفترم دعوتش کردم و بعد از دیدن فیلم راضی شد، بنابراین کار را شروع کردیم. بعد هم به احترام فیلم اصلی که داود ‏روستایی از شهرنو با عنوان قصری با دیوار‌های قرمز نام فیلم را روی مستند گذاشتم. فیلم روستایی تنها فیلم واقعی موجود از شهر ‏نو است. ‏

عجیب است که در گمنامی تمام، فیلم ساخت و در هر دوره‌ای چه قبل و چه بعد از انقلاب فیلم‌هایش در صندوقچه ماند. واقعا چرا ‏این‌طور شد؟

عجیب نیست. در تمام ادوار و جهان، سطح سواد و بینش هنرمندان از مدیران بیشتر است؛ البته منهای من. معمولا هم هنرمندان را ‏باید یکسری از آدم‌های بخش دولتی یا خصوصی تأیید کنند تا آثارشان نمایش داده شود. بسیاری از هنرمندان بزرگ سطح ‏خودشان را یکی دو استاپ پایین می‌آورند تا با سطح سواد کسی که قرار است تأییدش کند، برابر شود و کم هستند هنرمندانی که این ‏کار را نکنند. کسانی که این کار را نمی‌کنند، دو جور وضع برایشان اتفاق می‌افتد؛ فیلمی می‌سازند که کسی آن را دوست ندارد یا ‏نمی‌فهمد یا فیلم آن‌ها توقیف می‌شود و اجازه اکران پیدا نمی‌کند. داود بسیار باسواد بود. اگر یک فیلسوف درمیان ‏کارگردان‌های سینمای ایران دیده باشم قطعا داود بود. آلترناتیو بودن را هم باید به این نگاه فیلسوفانه اضافه کنید، این دو خصیصه ‏در او باعث شد که فیلم‌هایی بسازد که بقیه دوست نداشتند. آدم بی‌پروایی هم بود و همین هم باعث توقیف شدن فیلم‌هایش شد. ‏

چقدر خوشحال بود که فیلم در‌سال اول انقلاب، در بسیاری از دانشگاه‌ها نمایش داده شده است. ‏

بله، می‌گفت آدم‌های بزرگی در صف دیدن فیلم بوده‌اند؛ آدم‌هایی که به قول خودشان تا به حال به آن محله نرفته بودند، اما کنجکاو ‏بودند، بدانند در آنجا چه خبر بوده است. فیلم نساختن درباره این سوژه، مثل این است که شما درباره آشوویتس - اردوگاه کار اجباری ‏آلمان نازی- فیلم نسازید. درباره هر جا و هر اتفاقی می‌شود فیلم ساخت به شرطی که اخلاقی باشد. ‏

از روند تولید فیلم بگویید اینکه ساختن فیلم چقدر زمان برد و چند ساعت فیلم گرفتید؟

سه‌سال کامل فیلم گرفتیم. در سه‌سال اگر هفته‌ای یک جلسه فیلمبرداری کنید، چقدر می‌شود؟ خیلی. البته فیلم را طوری تدوین ‏کردیم که انگار در سه جلسه فیلم گرفته شده است. ‏

روستایی سال‌های آخر چه می‌کرد؟

تنهایی. همه خانواده او خارج هستند. تنهای تنها بود و هیچ کار دیگری نمی‌کرد. دوست داشت نیمه دوم قصری با دیوار‌های ‏قرمز را بسازد و آن را برای اکران تبدیل به یک فیلم سینمایی کند. به عقیده من و خیلی‌های دیگر که نباید از آن‌ها نام ببرم، فیلم ‏روستایی از شهرنو مهم‌ترین مستند سینمای ایران است. خیلی‌ها از او اسمی نمی‌آورند که یک وقت این آدم مهم‌ترین مستندساز ‏ایران نشود. ‏

چه تأثیری در مستند سازی ایران داشتند؟

هیچ تأثیری، چون هیچ وقت آثارش در ایران نمایش داده نشد. نگذاشتند کسی بفهمد که چنین فیلمسازی هم هست. مستند ایران یک ‏مستند روسی، کلیشه‌ای، کهنه و قدیمی است، درحالی‌که اگر آدم‌هایی مثل داود که مستند آلترناتیو کار کردند اجازه عرضه و ظهور ‏داشتند حالا مسیر مستندسازی‌مان این نبود که در مستند روایت بمانیم. ‏

چه اتفاقی افتاد که فوت کرد؟

یک‌سال درگیر بیماری سرطان بود. خیلی ضعیف شده بود. درنهایت هم در تنهایی مطلق از بین رفت. ‏
همه چیز در سکوت بود و حتی در رسانه‌ها هم مرگ‌شان خیلی دیده نشد. البته فقط هوشنگ گلمکانی، در مراسمی از مرگ ‏ایشان نام برد و دقیقا همانجا هم گفت که «داود روستایی مستندسازی بود که یک فیلم بلند ساخت به‌عنوان غبارنشینان که دو-‏سه هفته پیش فوت کرد. همان‌طورکه دراین مراسم نامش فراموش شد در مجلس تدفینش هم کمتر از ٢٠نفر حضور داشتند. کمتر ‏کسی فیلم‌های او را دیده است، اما داستان زندگی او یک حماسه است.» ‏

آقای گلمکانی لطف داشتند و من از ایشان هم تشکر می‌کنم که هم در مراسمش آمده بود و هم در نمایش فیلم. این را هم بگویم که ‏بخش بزرگی از استقبال از این فیلم به خاطرشخصیت داود است که حتی اگر پنج‌ساعت هم حرف می‌زد خسته نمی‌شدید. از طرف ‏دیگر او هیچ وقت خود را سانسور نکرد و این را هم نگفت که مثلا من فیلمساز بزرگی هستم؛ من را این‌طور یا آن‌طور نشان نده. ‏
خبر های مرتبط
خبر های مرتبط
برچسب ها: مستند
نظرات شما
نظرسنجی
آیا از 26 فروردین تجربه برخورد با گشت ارشاد را داشتید؟
پیشخوان