تاریخ انتشار: ۰۰:۰۳ - ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۹

زندگی نامه عباس معروفی/ به مناسبت تولد خالق سمفونی مردگان

عباس معروفی نویسنده‌ی معروف ایرانی، متولد ۱۳۳۶، تا کنون رمان‌ها، اشعار و داستان‌های زیادی نوشته و در دوره‌ای گرداننده‌ی مجله‌ی گردون بوده است. معروفی با انتشار رمان سمفونی مردگان در دهه‌ی شصت مشهور شد. عباس معروفی در حال حاضر در آلمان زندگی می‌کند.

عباس معروفی

رویداد۲۴ عباس معروفی نویسنده‌ی معروف ایرانی، متولد ۱۳۳۶، تا کنون رمان‌ها، اشعار و داستان‌های زیادی نوشته و در دوره‌ای گرداننده‌ی مجله‌ی گردون بوده است. معروفی با انتشار رمان سمفونی مردگان در دهه‌ی شصت مشهور شد. عباس معروفی در حال حاضر در آلمان زندگی می‌کند.


عباس معروفی ۲۷ اردیبهشت ۱۳۳۶ در تهران به دنیا آمد. در دبیرستان مروی دیپلم ریاضی گرفت و در دانشکده‌ی هنر‌های زیبای دانشگاه تهران در رشته‌ی هنر‌های دراماتیک تحصیل کرد. پس از آن به مدت یازده سال، در دبیرستان‌های تهران معلم ادبیات بود.
بیشتر بخوانید: به یاد سالمرگ صادق هدایت + بیوگرافی و تصاویر
نخست در سال ۵۹، مجموعه‌ی داستان روبه‌روی آفتاب از او منتشر شد. پس از آن تا مدت‌ها داستان‌ها و اشعار خود را در نشریات منتشر می‌کرد. با انتشار رمان سمفونی مردگان در سال ۱۳۶۸ نام عباس معروفی بر سر زبان‌ها افتاد.

از سال ۱۳۶۶ به مدت سه سال در مناصب هنری مختلف، زمینه‌ی اجرای ۵۰۰ کنسرت موسیقی را فراهم کرد. در دوره‌ای نیز مجله‌ی موسیقی آهنگ را منتشر ساخت. از این نویسنده کتاب‌های زیر در کتاب وب موجود می‌باشد.

مجله گردون، مجله‌ای از معروفی


عباس معروفی مجله‌ی گردون را در سال ۱۳۶۹ راه‌اندازی کرد. در مجله‌ی گردون نویسندگان و شاعرانی همچون حمید مصدق، هوشنگ گلشیری، محمدعلی سپانلو، ناصر زراعتی، علی باباچاهی، منصور اوجی، سیمین دانشور، شمس لنگرودی و بسیاری دیگر به ترجمه و تألیف پرداختند. در اوایل دهه‌ی ۱۳۷۰ مجله‌ی گردون توقیف شد. عباس معروفی درباره‌ی این توقیف می‌گوید:

روز ۱۹ آذر ۱۳۷۰، بازجویم حکم توقیف موقت گردون را به دستم داد. از آنجا مستقیماً به اداره مطبوعات ارشاد رفتم و آقای مدیر کل گفت که کاری از دستش ساخته نیست. بعد به شرکت تعاونی مطبوعات رفتم و برای اولین بار با محسن سازگارا، مدیرعامل شرکت تعاونی مطبوعات آشنا شدم. او آن روز خیلی با من حرف زد و گفت که باید تلاش کنیم تا این حکم را بشکنیم. از یک سو او می‌دوید، از سویی حمید مصدق و از سوی دیگر خودم.

یکی از غم‌انگیزترین دوره‌های زندگی من همین ۱۸ ماه تعطیلی گردون بود که همه رفت‌وآمدها، تلفن‌ها و ارتباط‌هایم قطع شد. یکباره احساس کردم چقدر تنها شده‌ام. نمی‌دانستم چه خاکی به سرم بریزم. تنها سیمین بهبهانی هر روز به من تلفن می‌زد و دلداری‌ام می‌داد. نامه‌نگاری، ملاقات، دیدار و گفتگو هیچ‌کدام فایده‌ای نداشت تا اینکه قاضی پرونده‌ام در دادستانی انقلاب حکم مرا اعلام کرد: «اعدام.»

فروشکستم. حالا جز نگرانی از حکم اعدامی که قاضی‌ام داده بود، وزارت ارشاد هم کن‌فیکون شده بود. خاتمی رفته بود. در همان زمان داشتم رمان «سال بلوا» را می‌نوشتم و این جمله جایی خودنمایی می‌کرد: «ما ملت انتظاریم!» و در انتظار سرنوشت گردون می‌سوختم. حکم اعدام را برداشتم و به طرف سازگارا راه افتادم. چند روز بعد او به من خبر داد که روز‌های سه‌شنبه حجت‌الاسلام ابراهیم رئیسی، دادستان انقلاب، بار عام دارد و قرار شد که من از ساعت شش صبح سه‌شنبه آنجا باشم. این سه‌شنبه رفتن‌ها، چهار بار طول کشید و نوبت به من نرسید، بار پنجم، ساعت ۱۲ من توانستم آقای رئیسی را ببینم. در هر دیدار پنج نفر می‌توانستند به ترتیب شماره، وارد اتاق دادستان انقلاب شوند. نفر اول که آخوند پیری بود، به دادستان جوان و خوش‌تیپ انقلاب گفت اگر اجازه داشته باشد، بماند و به عنوان آخرین نفر با او خصوصی حرف بزند، اما رئیسی قبول نکرد. گفت: بفرمائید! خودم را معرفی کردم، رئیسی کمی نگاهم کرد، با لبخند گفت: «همون عباس معروفی معروف؟»
«بله همون کرکس شاهنشاهی! همون غول بی شاخ و دم که هر روز کیهان می‌نویسه»
«شما بمونید. نفر بعدی؟»

سه نفر بعدی هم مطلبشان را گفتند و رفتند. دادستان انقلاب گفت: «خب آقای معروفی، چه می‌کنید؟»
«رمان می‌نویسم، کتاب چاپ می‌کنم، ادیتوری می‌کنم، هر کار که بشه، چون دفترم بازه، اما شما انتشار گردون رو توقیف کردین.»» خب فکر می‌کنی چرا توقیف شده؟ «» همکاران شما از من می‌پرسن چه جوری و با چه پولی این مجله رنگارنگ را منتشر می‌کنم؟ «» این سوال من هم هست. ««مجله روی پای خودش ایستاده، ۲۲ هزار تیراژ داره.»» چند سالته؟ «» سی‌وسه «» این چیز‌هایی که درباره شما در روزنامه‌ها می‌نویسن، من فکر کردم بالای ۶۰ سال رو داری. «آن‌وقت در کامپیوتر پرونده‌ام را نگاه کرد و گفت: «عجیبه! خیلی عجیبه! لک توی پرونده‌ات نیست. «گفتم: «می‌دونم. من حتی سمپات کسی یا چیزی نبوده‌ام. «با حیرت خیره‌ام شد: «حتی خانم‌بازی هم نکرده‌ای؟ «گفتم: «نه! من زن و سه تا دختر دارم.»

به پشتی صندلی‌اش تکیه داد با لبخند نگاهم کرد. یک لحظه فکر کردم عجب آخوند خوش‌سیما و خوش‌تیپی است. گفت: «پریشب در قم منزل یکی از علما، آقای فاضل میبدی بودم. قسمتی از کتاب «سمفونی مردگان» شما را خوندم. می‌خواستم ازش بگیرم، دیدم براش امضا کردی. بهم نداد. دلم می‌خواد بخونمش.»

اتفاقاً نسخه‌ای از چاپ سوم رمان در کیفم بود. گذاشتم روی میز. دست به جیب برد که پولش را بپردازد. گفتم: «قابلی نداره.» گفت: «نه این میز، میز خطرناکیه. میز قضا و قدر!» و خندید: «باید پولشو بپردازم، شما هم باید بگیری.» ۳۰۰ تومان را روی میز گذاشت و گفت: «تعجب می‌کنم! چرا این قدر راجع به شما بد می‌نویسن؟ امکانش هست فوری کلیه گردون‌ها رو به من برسونید تا شخصاً مطالعه کنم و تصمیم بگیرم؟»
گفتم: «با کمال میل. فردا براتون میارم.»
گفت: «نه! فردا دیره. همین حالا!» و تلفن روی میزش را طرف من گذاشت: «زنگ بزن بیارن فوری!» و بعد خواست که ناهار بمانم. تشکر کردم، یک دوره گردون از شماره ۱ تا ۲۰ را به دستش دادم و خداحافظی کردم. حدود یک هفته بعد، پرونده من از دادستانی انقلاب «عدم صلاحیت» خورد و به دادگستری ارجاع داده شد.
در این دوره که خاتمی هم در آخرین روز‌های وزارت ارشاد، هیأت‌منصفه را تشکیل داده بود، باعث شد گردون در دادگاه تبرئه شود. در تاریخ ۱۶۷ ساله مطبوعات ایران من نخستین مدیر مجله‌ای بودم که با حضور هیأت‌منصفه محاکمه و تبرئه شدم.
کیهان در تیتر اولش نوشت: «تشکیل هیأت منصفه برای نجات یک مجله ضد انقلاب!»


خروج عباس معروفی از ایران

نهایتاً نشریه‌ی گردون توقیف شد و عباس معروفی به آلمان رفت. پس از مدتی موفق به دریافت بورس «خانه‌ی هاینریش بل» شد و به مدت سال نیز مدیر آنجا بود. مدتی بعد به ناچار به شغل‌های دیگر رو آورد. مدتی مدیر شبانه‌ی هتل بود و مدتی در برلین به اداره‌ی بزرگترین کتابفروشی ایرانی اروپا مشغول بود. در همان‌جا بود که عباس معروفی کلاس‌های داستان‌نویسی خود را برگزار می‌کرد و با راه‌اندازی انتشارات و چاپخانه‌ی گردون، تا امروز بیش از ۳۰۰ عنوان از آثار ممنوعه‌ی نویسندگان را منتشر کرده است.

کتاب‌های عباس معروفی



- روبه‌روی آفتاب (۱۳۵۹)
- آخرین نسل برتر (۱۳۶۵)
- سمفونی مردگان (۱۳۶۸)
- عطر یاس (۱۳۷۱)
- سال بلوا (۱۳۷۱)
- پیکر فرهاد (۱۳۸۱)
- دریاروندگان جزیره‌ی آبی‌تر (۱۳۸۲)
- فریدون سه پسر داشت (۱۳۸۲)
- ذوب‌شده (۱۳۸۸)
- تماماً مخصوص (۱۳۸۹)
- نام تمام مردگان یحیاست (۱۳۹۷)
- شاهزاده‌ی برهنه (۱۳۹۷)
خبر های مرتبط
خبر های مرتبط
برچسب ها: عباس معروفی
نظرات شما
نظرسنجی
آیا از 26 فروردین تجربه برخورد با گشت ارشاد را داشتید؟
پیشخوان