تاریخ انتشار: ۰۷:۴۱ - ۱۷ تير ۱۳۹۹
تعداد نظرات: ۱ نظر

آمریکا در مسیر مرحوم شوروی؟!

در اواخر دهه ۱۹۶۰، رابرت آ. موندل اقتصاددان سه پیش بینی را مطرح کرد: اتحاد جماهیر شوروی از هم خواهد پاشید. اروپا یک واحد پول را اتخاذ می‌کند.

شوروی

رویداد۲۴ هارولد جیمز استاد تاریخ و روابط خارجی دانشگاه پرینستون در «پراجکت سیندیکت» نوشت: ایالات متحده نیز مانند اتحاد جماهیر شوروی در سال‌های پایانی رهبری خود، از ناکامی‌های فاجعه آمیز رهبری و تنش‌های طولانی اقتصادی و سرکوب شده که سرانجام به اوج رسیده است، رنج می‌برد. اکنون دلخوشی تمامی کشور‌ها این است که امکان دارد سرانجام هژمونی دلار آمریکا به پایان برسد.

 اتحاد جماهیر شوروی در سال‌های پایانی رهبری اش، سوژه‌ی مناسبی برای جوک‌های سیاسی بود، همانطور که الان در مورد ایالات متحده نیز کمدی‌هایی ساخته می‌شود و این موضوع در فضای فرهنگی آمریکا برجسته شده است. در واقع تشابهاتی میان شرایط اتحاد جماهیر شوروی در اواخر دوران رهبری اش با شرایط فعلی آمریکا مشاهده می‌کنیم. این مثال را در نظر بگیرید: براساس یک داستان محبوب، جوانی که در میدان سرخ فریاد می‌زد که برژنف، رهبر سالخورده‌ی شوروی یک احمق است، در نهایت به حدود ۲۵ سال و ۶ ماه زندان محکوم شد. شش ماه به دلیل توهین به رئیس اتحاد جماهیر شوروی و ۲۵ سال به خاطر آشکار کردن اسرار دولتی.
بیشتر بخوانید: علل ناآرامی‌های بازار ارز چیست؟
واکنش خشمگین دولت ترامپ به کتاب جدید جان بولتون مشاور پیشین امنیت ملی ترامپ نیز یادآور همین برخورد اتحاد جماهیر شوروی است. این کتاب خطرناک تلقی می‌شود نه به این خاطر که به دونالد ترامپ توهین می‌کند، بلکه به این دلیل که نشان می‌دهد رئیس جمهور آمریکا هیچ صلاحیتی ندارد و به طرز حیرت انگیزی ناآگاه است. بنابراین، اگر قبلاً واضح نبود، اکنون تمام دنیا می‌دانند که ایالات متحده فاقد هرگونه جهت گیری استراتژیک یا رهبری اجرایی منسجم است.

در حقیقت، بسیاری از جنبه‌های وحشتناک سیاست‌های کنونی آمریکا، سال‌های پایانی اتحاد جماهیر شوروی را به یاد می‌آورند که با تشدید درگیری‌های اجتماعی و سیاسی در شرف وقوع هستند. در مورد اتحاد جماهیر شوروی، رقابت‌های قومی که به مدت طولانی سرکوب شده بودند و آرمان‌های ملی رقیب، به سرعت دوباره در فضای عمومی ظاهر شدند و کل کشور را به سمت خشونت، جدایی و تجزیه سوق دادند. در ایالات متحده نیز پاسخ ترامپ به اعتراضات سراسری علیه نژادپرستی، وحشیگری پلیس و نابرابری به معنای برانگیختن شکاف نژادی تاریخی این کشور است. از سوی دیگر، شاهد هستیم که مانند مجسمه‌های لنین در هنگام فروپاشی امپراتوری اتحاد جماهیر شوروی، مجسمه‌های رهبران کنفدراسیون (افسران ژنرال در ارتش ایالات مؤتلفه این عنوان مترادف با سپهبد و منتصب به رهبران نظامی برجسته و ارشد ارتش ایالات مؤتلفه در طول جنگ داخلی آمریکا از سال ۱۸۶۱ تا ۱۸۶۵ بود) تقریباً در همه جای آمریکا سرنگون می‌شوند.

تشابه دیگر آمریکا و شوروی سابق، در زمینه‌ی اقتصاد است. اتحاد جماهیر شوروی یک سیستم بزرگ و پیچیده در زمینه برنامه ریزی و تخصیص منابع داشت که افراد با تحصیلات عالی جامعه را به سمت خود جلب می‌کرد، فقط برای اینکه آن‌ها را به سمت کار‌های غیرمولد و غالباً مخرب بکشاند. ایالات متحده نیز وال استریت را دارد. مطمئناً، بخش گسترده خدمات مالی آمریکا دقیقاً معادل کمیسیون برنامه ریزی اتحاد جماهیر شوروی نیست، بلکه اغلب به جای ایجاد ارزش، آن را استخراج می‌کند. بنابراین، خدمات مالی آمریکا ناگزیر بخشی از هر بحثی در مورد تخصیص منابع به شمار می‌رود.

تا لحظه فروپاشی سیستم اتحاد جماهیر شوروی، کمتر کسی فکر می‌کرد که واقعاً این سرنگونی اتفاق بیفتد. بنابراین، در ارزیابی وضعیت سیستم آمریکایی، مهم است به یاد داشته باشید که اقتصاددانان در پیش بینی خیلی هم خوب عمل نمی‌کنند. کل قاعده پیش بینی ما، مبتنی بر ارزیابی از شرایط فعلی و با این فرض که اصول و بنیان اساسی آنچه تحلیل می‌شود، تغییر نخواهد کرد، است. با دانستن این نکته که این یک فرض غیر واقعی و پوچ است، باید بگوییم که اقتصاددانان غالباً با استفاده از زبان اصیل خود و به شیوه‌ی متکلمان قرون وسطایی به صورت تقلیدی عمل می‌کنند و پیش بینی هایشان جنبه‌ی واقعی ندارد.

در اواخر دهه ۱۹۶۰، رابرت آ. موندل اقتصاددان سه پیش بینی را مطرح کرد: اتحاد جماهیر شوروی از هم خواهد پاشید. اروپا یک واحد پول را اتخاذ می‌کند. دلار می‌تواند وضعیت خود را به عنوان ارز غالب بین المللی حفظ کند. با توجه به اینکه نظام استاندارد طلا مدت کمی پس از پیش بینی موندل فرو ریخت و باعث افت ارزش دلار شد، به نظر می‌رسید که پیش بینی‌های وی نادرست هستند. اما سپس معلوم شد که موندل در هر سه مورد درست پیش بینی کرده است.

شرایطی که باعث هژمونی دیرینه دلار شده، اکنون در حال تغییر است. همه گیری کووید-۱۹ شکل دیجیتالی تری از جهانی سازی را ایجاد کرده است. در حالی که جابجایی مردم و کالا‌ها از طریق مرز‌ها با مشکل مواجه شده است، اما اطلاعات مانند گذشته جریان دارد و این طلیعه‌ی یک اقتصاد به صورت فزاینده سبک وزن است. علاوه بر این، طی سه سال و نیم گذشته، اقدامات دولت ترامپ، واکنش‌های شدید دیگر کشور‌ها را علیه استفاده ابزاری از دلار به عنوان یک اسلحه توسط واشنگتن به دنبال داشته است. تحریم‌های مالی و ثانویه وقتی که علیه بازیگران بد و منزوی مانند کره شمالی به اجرا در آمد، بسیار مؤثر بودند. اما اعمال گسترده‌تر آن‌ها علیه ایران، روسیه و شرکت‌های چینی نتیجه‌ای برعکس داشت. به طوریکه، نه تنها روسیه و چین بلکه کشور‌های اروپایی نیز به سرعت به این سمت حرکت کرده اند که سازوکار‌های جایگزین را برای پرداخت و تسویه حساب‌های بین المللی به جای دلار توسعه دهند.

سیستم‌های پرداخت دیجیتالی غیر دولتی نیز در حال پیشرفت سریع هستند، به ویژه در بخش‌هایی که دولت ضعیف، بی اعتماد یا فاقد اعتبار است. «انقلاب پرداخت ها» به احتمال زیاد در کشور‌های فقیر آفریقا یا برخی جمهوری‌های شوروی سابق به سریعترین شکل ممکن اتفاق خواهد افتاد. فناوری‌های دیجیتال جدید به این جوامع ابزاری برای انتقال از فقر و توسعه نیافتگی نهادی به پیچیدگی نهادی و احتمالا نوآوری و شکوفایی ارائه می‌دهند.

مرکزیت دیرینه دلار نشان دهنده تقاضای جهانی برای دارایی‌های امنِ عمیق و سیال است. اما با ظهور دارایی‌های جایگزین ایمن، این شرط برای ماندگاری دلار از بین رفته است، به ویژه اگر این روند از طرف ارائه دهندگان غیر دولتی حمایت شود. نکته جالب دیگر اینکه، سلطنت طولانی مدت دلار بر سیستم مالی بین المللی بستگی به پایداری اقتصادی، اعتبار مالی و آزادی فرهنگی آمریکا داشت. اکنون که اختلالات سیستم ایالات متحده عیان شده است، کشور‌های جهان ممکن است شروع به زیر سوال بردن صلاحیت اساسی و کارآیی دولت آمریکا کنند و در نتیجه برای مرکزیت دلار مشکل ایجاد شود.

به طور مثال، بحران کووید-۱۹ یکی از شاخص‌های بررسی صلاحیت دولت آمریکا است. شواهد نشان می‌دهد که این کشور عملکرد ضعیفی در حوزه‌ی مهار این ویروس داشته و میزان مرگ و میر در این کشور بسیار بالاست. این حقایق مشخص می‌کنند که آمریکا صلاحیت رسیدگی به امور داخلی خود را ندارد، بنابراین، بدیهی است که صلاحیتش برای مدیریت امور جهانی زیر سوال برود. به طور کلی، به نظر می‌رسد که آمریکا در دوران ریاست جمهوری ترامپ تبدیل به کشوری شده که مایه‌ی شرم بین المللی است.

تحت این شرایط، دلار نمی‌تواند نفوذ بین المللی به مانند سابق داشته باشد، و ممکن است سرنوشت روبل شوروی را داشته باشد، حتی اگر تغییری ناگاهنی در رهبری و استراتژی امریکا رخ دهد. با این همه، میخائیل گورباچف به سرعت جای برژنف را نگرفت، اما وقتی روی کار آمد و از طرح «پرسترویکا» رونمایی کرد، دیگر دیر شده بود.
منبع: انتخاب
خبر های مرتبط
خبر های مرتبط
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱
کرامت سلیمی
|
France
|
۰۸:۴۵ - ۱۳۹۹/۰۴/۱۷
0
0
اقای رابرت موندال از پیش خودش چنین پیش بینی را نکرد. ظهور و سقوط شوروی یک پروژه برنامه ریزی شده بود.

یکی از مهمترین ارتشهایی که امریکا بوجود اورد ارتش شوروی بود که در ظاهر نقش رقیب اتمی امریکا را بازی می کرد اما عملا” یک ببر کاغذی بود که امریکا برای پیشبرد نقشه ها و سیاستهایش ان را به کار می گرفت. به عنوان مثال امریکا در سال ۱۹۴۹ با انجام یک ازمایش ظاهرا” اتمی شوروی را به عنوان یک ابرقدرت قلمداد کرد و در طی جنگهای کره (۱۹۴۹-۱۹۵۳) و
ویتنام (۱۹۵۵-۱۹۷۵) وقتی با اعتراض مردم امریکا روبرو شد که چرا باید سربازان امریکا در کره ویتنام کشته شوند و چرا امریکا علیه این دو کشور از سلاحهای اتمی استفاده نمی کند توجیه دولت امریکا برای مردمش این بود که کشورهای کره و ویتنام تحت حمایت شوروی و چین هستند و اگر امریکا از سلاح اتمی استفاده نماید شوروی و چین نیز از سلاح اتمی استفاده خواهد کرد و چاره ای جز استفاده از سربازان امریکایی و سلاحهای متعارف ندارند. بعد ها افرادی در امریکا با روشهای مختلف فاش نمودند که امریکا در ویتنام و کره و جاهای دیگر افراد خودش را از بین می برد که نمونه اش ساخت فیلمهایی همچون رامبو در ویتنام و رامبو در افغانستان و همینطور فیلم عملیات مرداب می باشد.

حتی سیاستمدارانی نیز بودند که تصورشان این بود شوروی واقعا” ابرقدرت و رقیب امریکاست و سعی نمودند با کمک شوروی در کشورشان تغییراتی

بوجود اورند.

به عنوان مثال در ایران در سال ۱۹۵۳ میلادی مصدق سعی کرد با شوروی پیمان نظامی ببندد و حتی بتواند زمینه دسترسی شوروی به اقیانوس هند را که خواسته تاریخی این کشور از زمان پطر کبیر بود فراهم کند ،اما مصدق غافل از همه جا با کودتای نظامی زاهدی که ارتش را کنترل می کرد روبرو شد و دولت مصدق برکنار و خود مصدق هم دستگیر و زندانی گردید.و در شوروی نیز استالین درگذشت و نیکیتا خروشچف به قدرت رسید و از زمان خروشچف سیاستهای استالین به باد انتقاد گرفته شد.
( یکبار ایت الله خامنه ای نیز در نشستی با افراد به موضوع فریب خوردن و در دام امریکاییها افتادن مصدق تلویحا” اشاره فرمودند).

در کشور شوروی وقتی دیدند که دستشان رو شده و عملا" هیچ قدرتی ندارد سر نظیمیان را به جنگ در افغانستان گرم نمودند.



شوروی به این بهانه که طبق وصیت پطر کبیر باید شوروی به ابهای ازاد دسترسی پیدا کند به افغانستان حمله کرد و برژنف رهبر شوروی می گفت که نظامیان کشورش باید چکمه های خودشان را در ابهای ازاد بشویند.

اما شوروی 10 سال تمام نظامیانش را در کوه ها و بیابانهای افغانستان با تعدادی چریک فاقد پشتیبانی هوایی و ماهواره ای درگیر نمود و بعد از 10 سال با خفت و خواری نظامیانش که اکثرا" یا معتاد شده بودند و یا قاچاقچی مواد مخدرو همچنین قاچاقچی اسلحه به کشورشان برگشتند.

در صورتی که اگر هدف رسیدن به ابهای ازاد بود باید بلافاصله بعد از اشغال افغانستان ، کشور پاکستان را نیز اشغال می کرد و به این طریق به وصیت پطر کبیر عمل می نمود.
چرا باید نظامیان شوروی 10 سال با چریکهای افغانی در گیر شود و با وجود ادعای ابرقدرتی و داشتن بزرگترین زرادخانه به اصطلاح اتمی شکست بخورد.

همین موضوع نشان می دهد که کشور شوروی یک ابرقدرت دروغین بوده است و هماهنگ با امریکا برای گرفتار کردن و کنترل نظامیانش وارد افغانستان شده بود.


جالب است که در طی جنگ افغانستان تعداد زیادی از ژنرالها و نظامیان عالیرتبه شوروی نیز کشته شدند بدون انکه مستقیما" در مناطق جنگی حضور داشته باشند.

واین همان سیاستیست که رقبا در طی جنگ حذف می شوند.
نظرات شما
پیشخوان