تاریخ انتشار: ۱۰:۰۶ - ۲۴ مرداد ۱۳۹۶

ناگفته‌های 2 سردار سپاه از آخرین سال جنگ/ دیگر چیزی نداشتیم بجنگیم/ امام هیتلر نبود از حرفش برنگردد

سالگرد آتش بس میان ایران و عراق و عوامل پذیرش قطعنامه از سوی امام در شرایطی انجام شد که در نشست «از جام زهر تا شهد پیروزی» با حضور دو تن از سرداران سپاه به بحث گذاشته شد.
رویداد۲۴-سالگرد آتش بس میان ایران و عراق و عوامل پذیرش قطعنامه از سوی امام در شرایطی انجام شد که در نشست «از جام زهر تا شهد پیروزی» با حضور دو تن از سرداران سپاه به بحث گذاشته شد.

در نشست «از جام زهر تا شهد پیروزی» که در آستانه سالگرد آتش‌بس جنگ هشت ساله در 29 مرداد 1367، از سوی انجمن اندیشه و قلم برگزار شد، سردار سید محمد ابوترابی از فرماندهان دفاع مقدس و سردار ناصر شعبانی از فرماندهان عملیات مرصاد، با تشریح رخدادهای سال پایانی جنگ، از چگونگی رسیدن نامه سرنوشت‌ساز محسن رضایی به امام خمینی، نامه احمد آقا به امام که همچنان منتشر نشده مانده و نیز دو جلسه‌ای که اسرار آن همچنان مکتوم مانده است، سخن گفتند.

ابوترابی: برخی معتقد بودند برای تسلیم صدام نیاز است که تا سقوط بغداد پیش برویم.  

«آتش‌بس بدون رسیدن به حقوق ایران»، «راهبرد بدون هدفِ جنگ جنگ تا رفع کل فتنه»، «جنگ جنگ تا یک پیروزی بزرگ» و «جنگ تا تسلیم عراق» راهبردهای مطرح بودند.

البته برخی تسلیم صدام را با جداسازی جنوب عراق ممکن می‌دانستند و برخی معتقد بودند برای تسلیم صدام نیاز است که تا سقوط بغداد پیش برویم.

قطعنامه 598 با تأکید بر لفظ آتش‌بس، بازگشت به مرزها و شناختن عراق به عنوان کشور متجاوز در حالی صادر شد که قدرت‌های بزرگ دنیا پشت سر صدام جمع شده بودند و تا پیش از آن، 7 قطعنامه توسط شورای امنیت سازمان ملل بدون دادن کمترین حقوقی برای ایران صادر شده بود.

عراق در ابتدای جنگ تنها 12 لشکر داشت که این تعداد در پایان جنگ به 59 لشکر افزایش پیدا کرد. آنها هرجا اراده می‌کردند می‌توانستند تعداد زیادی نیرو اعزام کنند و علاوه بر آن ایران را مورد تهاجم هوایی خود قرار دهند. اطلاعات نیز به وفور در اختیارشان بود.

در نامه فرمانده وقت سپاه که وضعیت ارتش مجهز عراق را ترسیم می‌کند آمده است دنیا پشت سر عراق قرار گرفته و هر زمان تهاجمی از سوی عراقی‌ها صورت می‌گیرد، جلوگیری از آن برای رزمندگان اسلام سنگین و حتی مشکل‌تر از آغاز جنگ است.

مظلومیت پایان جنگ، کمتر از مظلومیت ما در آغاز جنگ نبود. متأسفانه رسم نامیمونی در جامعه ما وجود دارد که هر جا شکست می‌خوریم، فکر می‌کنیم باید آن را سانسور ‌کنیم، چراکه به نظرمان بیان شکست، بیان ضعف فرمانده یا سازمان است. در حالی که دفاع مظلومانه ما در برابر 59 لشکر عراق در پایان جنگ و شکست بعثی‌ها در عملیات‌های غرورآفرین بعد از قطعنامه و بازگرداندن مجدد آنها به مرزها موجب افتخار است نه شرمندگی.

ابوترابی: کاش نگاه هاشمی به پایان جنگ به دور از نگاه‌های سیاسی درک می‌شد

«متأسفانه هر تدبیری در کشور ما به سرعت برچسب سیاسی می‌خورد و در مقابل آن تعارض‌های جناحی شکل می‌گیرد».

تنها کسی که با واقع‌گرایی، طرحی را برای پایان جنگ با حفظ حقوق ایران را مطرح و پیگیری کرد، آقای هاشمی رفسنجانی رحمت الله علیه بود. نگرش ایشان اگر به دور از نگاه‌های سیاسی در داخل و در جبهه‌ها درک می‌شد، می‌توانست با گرفتن مأموریت‌های موفقی در عملیات‌هایی که از خیبر به بعد انجام شد، دریچه خیری باشد که ما به حقوق‌مان برسیم.
    عراق در سال آخر جنگ به این نتیجه رسیده بود که قدرت شکست خطوط دفاعی ما را دارد و ضرورت ندارد بر آتش‌بس تأکید کند.

حمایت‌های جهانی و عربی از عراق هم باعث شده بود صدام بعد از قطعنامه 598، به دنبال گرفتن قطعنامه دیگری باشد که اهداف اصلی‌اش را در موضوع اروند و جزایر، در بخش‌هایی از میمک و منطقه نفت‌شهر تأمین کند. لذا در طول یکسالی که از صدور 598 تا پذیرش آن از سوی ایران طول کشید، با کار سیاسی روی موضوع جنگ‌طلبی ایران در این مسیر گام برداشت و بعد از حلبچه این سیاست را با جدیت دنبال می‌کرد.

وقتی حلبچه را گرفتیم، از آنجا که طبق یک تصور دیرینه، کردها خود را بیشتر منتسب به ایران می‌دانند، با ورود نیروهای ایرانی شروع به شادی کردند. بلافاصله بعد از شادی مردم، عراق فجیع‌ترین جنایت بشری را در مقابل چشم سازمان ملل و ابرقدرت‌ها و با رضایت آنها انجام داد و حدود 5 هزار انسان بی‌گناه در حلبچه را با گاز سیانور شهید کرد. صدام با این کار به کردها اعلام کرد هر نقطه‌ای که با ورود ایرانی‌ها شادی کنند، به سرنوشت حلبچه دچار خواهند شد.
    قطعنامه 598 با همه کاستی‌هایی که ممکن است داشته باشد، اما در مقایسه با 7 قطعنامه قبلی در موضوع حقوق ایران و خواسته‌های سه‌گانه ما پیروزی بزرگی محسوب می‌شد.

ابوترابی: چهار دلیل امام برای مخالفت با ورود به خاک عراق

در کتاب اسرار مکتوم که اخیرا چاپ شده آمده است که امام در مقابل فرماندهانی که بعد از بیت‌المقدس به دنبال ورود به خاک عراق بودند، به چهار دلیل مخالفت می‌کردند، یکی از دلایل امام متجاوز دیده شدن ما بود. همچنین اینکه در منطقه‌هایی که عبور خواهیم کرد، شهرهایی وجود خواهد داشت که لگدمال عملیات نظامی می‌شوند و به نفوس مردم تجاوز خواهد شد. همچنین ملت عراق با تجاوز مشکل دارد و رفتن ما به خاک عراق باعث این می‌شود که مردم عراق در پشتیبانی رژیم صدام وارد عمل شود و در آخر اتحاد کشورهای عربی بود که با ورود ایران به عراق خشمگین می‌شدند.

در قدرت گرفتن جبهه‌های عراق، پشتیبانی مردم عراق هم مؤثر بود؛ درست است که شاید بخشی از آن با زور بود ولی باید گفت که عراق در رسیدگی به خانواده کشته‌شدگان و صدمه‌دیدگان خود در جنگ بسیار خوب عمل کرده بود و به نوعی کشته شدن یا مجروح شدن در جنگ برای آنها افتخار بود. در حالی که جبهه ما را، محاصره اقتصادی و تسلیحاتی سنگین، سخت شدن دفاع مقدس و همچنین اختلافات در سطح راهبردها و تاکتیک‌های عملیاتی بین سپاه و ارتش و فرماندهان نظامی فراگرفته بود.

ابوترابی: راهبرد اصلی فرماندهان جنگ راهبرد ابهام بود

آقای محسن رضایی در کتاب اسرار مکتوم جنگ اشاره دارد که ما فرماندهان جنگ، راهبرد آقای هاشمی را نپذیرفتیم و خودمان یک راهبرد ابهام را پیش‌بینی کردیم که همه امکانات و تسلیحات خود را برای یک عملیات خرج نکنیم. این وضعیت باعث شد که در انتهای جنگ، یک مجموعه تضعیف شده در جبهه ایران روبروی یک مجموعه تقویت شده در جبهه عراق بایستد. از نظر اطلاعاتی هم توازن قدرت بهم خورده بود و هر لحظه این امکان وجود داشت آنها تهاجمی را انجام دهند و موفق بشوند.

وی درباره چگونگی عدم پذیرش سخن امام به عنوان شخص اول مملکت از سوی فرماندهان نظامی و تصمیم برای ورود به خاک عراق، گفت: طبق الگوهای مرسوم عملیات‎های نظامی، نیروها باید خود را به نقطه‌ و مانعی غیرقابل عبور برسانند که دفاع از منطقه تصرف شده راحت‌تر صورت گیرد. در نقشه عملیاتی بیت‌المقدس نیز در مرحله چهارم این پیش‌بینی شده بود که دفاع را از شرق دجله شکل دهیم اما این اتفاق نیفتاد و عملیات بعد از فتح خرمشهر و رسیدن نیروها به مرزها، دیگر ادامه نیافت.

ابوترابی: دو جلسه‌ای که اسرار آن همچنان مکتوم است

در سال 61 دو جلسه وجود داشته که متأسفانه هر دو بزرگوار یعنی آقایان هاشمی و رضایی می‌گویند اسناد این دو جلسه نیست. متأسفانه آقای نظران که دبیر اجرایی این بحث‌ها بوده در یک تصادفی فوت می‌کنند. آنچه طرح می‌شود ذهنیاتی است که حاضران از آن جلسات دارند. یک نامه‌ منتشرنشده‌ای هم هست که مرحوم سیداحمد آقا برای حضرت امام نوشته‌اند و به امام گفته‌اند که آقا نظر من هم این است که شما روی موضع‌تان پافشاری کنید. این نامه را سردار حسین علایی در خاطراتشان گفته‌اند که آن را خوانده‌اند. در جلسه اول بحث می‌شود که ما در موقعیت و قدرتی قرار گرفته‌ایم که می‌توانیم اراده خود را به عراق تحمیل کنیم.

ابوترابی: هیچ راهی جز قبول قطعنامه نداشتیم

بعد از فتح خرمشهر، نظامیان مطرح می‌کنند که ما باید وارد خاک عراق شویم. در جلسه اول امام نمی‌پذیرند. آقا محسن می‌گوید که آقای هاشمی مطرح کردند که حتما شما در جلسه دوم حضور داشته باش که استدلال‌هایت را بگویی. استدلال‌ها این است که اگر بخواهیم جبهه جنوب را رها کنیم باید یک نیروی سنگینی را برای حفظ موقعیت قرار دهیم و عملا توان دفاعی خود را در نقاطی دیگر از دست می‌دهیم. اینجا حضرت امام به آن چهار دلیل اشاره می‌کنند، اما نهایتا به خاطر بحث‌های نظامی و موضوع رسیدن به رودخانه دجله، می‌پذیرند.

شعبانی: صلح تحمیلی مانند جنگ تحمیلی و مخرب تر از آن است

در ادامه این نشست، سردار ناصر شعبانی از فرماندهان سپاه کرمانشاه در عملیات مرصاد، بحث را ادامه می دهد:

در مقطع بعد از فتح خرمشهر هنوز بخشی از خاک ایران در اختیار عراق بود. عراق 15 هزار و 530 کیلومتر مربع خاک ایران را تصرف کرده بود. ما با عملیات فتح خرمشهر، 11هزار متر مربع را آزاد کردیم و تا این مقطع هنوز قطعنامه‌های سازمان ملل در حد بیانیه و توصیه‌نامه است.

تعقیب و تنبیه متجاوز بعد از فتح خرمشهر، ضرورت دارد و باید کاری می‎‌کردیم که دیگر کسی جرأت نکند به ما حمله کند. کاری که امام کرد این بود.

برخی مقاله می‌نویسند که چرا بعد از فتح خرمشهر جنگ ادامه یافت. باید از آنها پرسید: «در کجا بودید وقتی جنگ بود؟/ عرصه بر مردان میدان تنگ بود.»

صلح تحمیلی هم مانند جنگ تحمیلی است. صلح با تمام زیبایی‌هایش اگر تحمیل می‌شد از جنگ مخرب‌تر بود.

قطعنامه 598 به این دلیل پذیرفته شد که جنگ در سال پایانی، از حالت مردانگی خارج شده بود، صدام به سمت مردم آمده بود و شیمیایی را حتی علیه مردم خودش به کار می‌برد.

شعبانی: امام هیتلر نبود

امام هیتلر نبود که از حرف خودش برنگردد. امامی که تا دیروز می‌گفت جنگ تا آخرین نفس و تا آخرین گلوله، حالا با دیدن نامردی‌ها و بنا به مصالح برگشت. اجماع جهانی بود که این جنگ پیروز نداشته باشد یا حداقل ایران پیروز میدان نباشد. امام به مردم تعهد داشت، حتی به مردم عراق.

شعبانی: آقامحسن گفت آقای هاشمی «مرد رندی» کرد

من از آقای محسن رضایی درباره این نامه سؤال کردم. ایشان در جایی بیان کردند که آقای هاشمی از من پرسیدند برآورد شما چیست؟ ارتش که گفته بود من بمب اتم برای پایان جنگ می‌خواهم؛ سپاه هم گفته بود اینقدر میلیون دلار برای خرید تسلیحات و سه سال وقت نیاز دارم. من این وضعیت را مکتوب تحویل آقای هاشمی دادم؛ اما آقای هاشمی «مرد رندی» کرد و این نامه را به امام داد و گفت فرماندهان این را می‌گویند و ما در حدمان نیست. آقای روغنی زنجانی هم از وضع بد اقتصادی می‌گویند. آقای رضایی به من گفت، آقای هاشمی نگفت می‌خواهد این نامه را به امام بدهد، اگر می‌دانستم این نامه به امام می‌رسد اصلا نمی‌نوشتم و نمی دادم.

من دو جا گریه فرماندهان را در جنگ دیدم، یک جا همین مقطع قبول قطعنامه بود. رزمندگان ما حاضر بودند با سنگ و چوب هم بجنگند. اصلا تسلیحات فاکتور اصلی نبود.

شعبانی: روحیات هاشمی و روحانی همین بود

عملکرد آیت ا... هاشمی را در این زمینه ناشی از روحیات وی مي دانم. آن زمان آقای روحانی هم فرمانده پدافند هوایی بود. روحیاتشان این بود. در جلسات هم من می‌دیدم اینها خیلی انگیزه و روحیه (ادامه جنگ) نداشتند.

بعد از قبول قطعنامه و در زمان عملیات مرصاد، وقتی رزمندگان آنطور برای حضور در جبهه‌ها مشتاق بودند، امام فرموده بودند اگر من می‌دانستم آمادگی مردم اینگونه است قطعنامه را قبول نمی‌کردم. این نقل قول از حاج احمدآقاست.

امام در زمان ضعف ما، قطعنامه‌ای را پذیرفت که زمانی نوشته شده بود که ما در اوج پیروزی بودیم. این نشانه سیاست امام بود. قطعنامه 598 بندهایش به نفع ایران بود و هنوز هم مبنای تعاملات ما با دولت فعلی عراق، قطعنامه 598 است.

شعبانی : اگر فاو را نگه‌ می‌داشتیم، پایان جنگ این نبود

نامه‌ای که آقای رضایی می‌گوید با مرد رندی آقای هاشمی دست امام رسید، واقع‌بینانه بود و بر اساس شرایط آن زمان واقع‌بینانه بود، لیکن ما می‌توانستیم با شرایطی که به وجود می‌آوریم، در بعضی جاها مثل فاو دفاع کنیم. اگر ما کمی توان می‌گذاشتیم و فاو را نگه می‌داشتیم پایان جنگ این نبود. فضا، فضایی بود که متأسفانه همراهی وجود نداشت. بال دیپلماسی با بال جنگ همراه نبود. اگر پشتیبانی بیشتری می‌شدیم و فاو را می‌داشتیم با برگ برنده بیشتری، 598 اجرا می‌شد.

ابوترابی: امام با قبول قطعنامه به اندازه کل ارتش و سپاه، سرزمین آزاد کرد

در موضوع ارائه گزارش، فرقی بین حضرت امام و آقای هاشمی نیست. هیچ فرماندهی اجازه ندارد به جانشین فرمانده کل قوا گزارشی بدهد که صلاح نداند آن را فرمانده کل ببیند. بزرگان سیاست می‌گویند جنگ آنقدر بزرگ است که نباید اختیارش را به دست فرماندهان نظامی داد.

جنگ، ادامه سیاست است و سیاست، ادامه جنگ. حضرت امام زمانی که به این نتیجه رسیدند که زدن صدام دیگر با جنگ ممکن نیست، قطعنامه را پذیرفتند. آقای هاشمی هم بعدها اشاره کردند که امام فرمودند شیرینی اجرای قطعنامه، تلخی زهر را از کام من ‌برد.
    امام با قبول قطعنامه به تنهایی، به اندازه همه ارتش و سپاه در جنگ، سرزمین آزاد کرد و نیروهای نظامی را از شرمندگی در تاریخ این کشور نجات داد.
    امام با نیروهای نظامی به دلیل عدم پشتیبانی شرمنده شده بودند نه اینکه نخواهند پشتیبانی کنند، چیزی نبود که بخواهند پشتیبانی کنند. اینطور نبود که دولت در حالت پیگیری دولت رفاه باشد و از جبهه‌ها حمایت نکند.

ابوترابی:محسن رضایی به خاطر جنگ به بهشت نرود به خاطر نامه صادقانه حتما به بهشت می رود

حضرت امام در این مسیر به خاطر آقامحسن رضایی، فرمانده نظامی محبوب خودش یعنی آقای صیاد شیرازی را عوض کرد و آقای حسنی سعدی را آورد. رئیس‌جمهور محبوب خود را ناراحت کرد و نخست‌وزیری که مورد پسند او نبود را به خاطر آقای رضایی حمایت کرد.

ما در اثر شکست‌ها و عدم استقبال مردم از جبهه‌ها، راهی جز قبول قطعنامه نداشتیم. 

استخوان‌بندی تیپ و لشکر ما با نیروهای بسیجی سر پا بود و اختلافات هم مؤثر بود. اگر آقا محسن به خاطر حضور در دفاع مقدس به بهشت نرود به خاطر نامه‌ای که در آن، جوانمردانه واقعیت‌ها را به امام نوشت حتما به بهشت می‌رود.

شعبانی: مشکلات، واقعیات جنگ بود ولی هر راستی را نباید گفت

    واقعا شرایط جنگ نابرابر شده بود ولی اینکه آقامحسن می‌گوید این نامه ناخواسته به دست امام رسید، برای این بود که ایشان می‌گوید اگر قطعنامه پذیرفته نمی‌شد ما حاضر بودیم با چوب و سنگ بجنگیم. قبول دارم که وضع اقتصادی کشور خوب نبود، اختلافات در داخل وجود داشت و اجماع جهانی هم علیه ما بود. اشتباهات ما و مشکلات، واقعیت‌هایی بود که در پیوست نامه آقای محسن رضایی آمده است ولی هر راستی را نباید گفت.

    شعبانی دیر پذیرفتن قطعنامه 598 را ناشی از بی‌اعتمادی ما به نظام بین‌الملل بود.
    ما خواهان شناسایی متجاوز بودیم، درست است که یک سال طول کشید ولی مفادش به نفع ما بود. پیامد جام زهر، برای ما خیر بود. جنگ را آنها شروع کردند اما ما با افتخار تمامش کردیم.

شعبانی: سپاه در سال پایانی جنگ وارد سیاست نشد، فهم سیاسی داشت

سوال: «چقدر ورود سپاه به مباحث سیاسی در سال پایانی جنگ، در شکست‌های سال پایانی مؤثر بوده است؟».

این حرفی است که امروز هم می‌زنند و اصلا متوجه نیستند که فرق سپاه با ارتش چیست. سپاه با ارگانی که مسئولیت حفظ تمامیت ارضی را دارد فرق دارد. کسانی که مدعی هستند سپاه آن زمان وارد سیاست شده، بگویند کدام سیاست؟ اصلا آن زمان انتخاباتی نبود که بخواهیم کاندیدایی داشته باشیم. کدام کاندیدا از طرف ما بود؟ سپاه در سال پایانی جنگ وارد سیاست نشد، بلکه فهم سیاسی داشت و معترض به برخی سیاست‌هایی بود که برخی آقایان داشتند.
    دولت در جنگ نبود. مردم سهم‌شان را ادا کردند. اما بال دیپلماسی اصلا در جنگ فعال نبود. وزیر خارجه ما می‌ایستاد عملیاتی بشود بعد وارد عرصه دیپلماسی می‌شد، در حالی که قبل از آن باید وارد می‌شد.

ابوترابی: گرایش‌های سیاسی سپاه ربطی به حوادث سال پایانی جنگ نداشت

به این شکل که گرایشی برای ورود به سیاست وجود داشته باشد نبود. اما اینکه جناحی که تمایل به تقویت دفاع مقدس داشته باشد روی کار بیاید بود. در طول مجلسینی که مرتبط با دفاع مقدس بودند، جناح حزب‌اللهی که شکل گرفته بود و همچنین نگهداری نخست‌وزیر به عنوان یکی از پشتیبان‌های دفاع مقدس، اینها بود، این گرایش که افرادی به صحنه سیاست وارد شوند که به دنبال پشتیبانی از جبهه‌ها باشند، وجود داشت اما اینکه خودشان حزب‌سازی و جریان‌سازی کنند وجود نداشت و این گرایش‌ها ربطی به شکست‌های سال پایانی جنگ ندارد.
نظرات شما
پیشخوان